زندگی با همه ی وسعت خویش....... . محفل ساکت غم خوردن نیست..
حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نیست........... اضطراب هوس دیدن و نادیدن نیست....
زندگی خوردن و خوابیدن نیست..........
زندگی جنبش جاری شدن است....
از تماشاگه آغاز حیات.......... تا به جائی که خدا میداند
من به درماندگی صخره و سنگ
من به آوارگی ابر و نسیم
من به سرگشتگی آهوی دشت
من به تنهایی خود می مانم
من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی گیسوان تو به یادم می آید
شعر چشمان تو را می خوانم
چشم تو چشمه شوق
چشم تو ژرف ترین راز وجود برگ بید است که با زمزمه جاریه باد تن به وارستن عمر ابدی می سپرد
تو تماشا کن
که بهاری دیگر
پاورچین پاورچین
از دل تاریکی میگذرد
و تو در خوابی
پرستو ها خوابند و تو می اندیشی
به بهاری دیگر
به یاری دیگر
اما برای من
نه بهاری
و نه یاری دیگر
- افسوس
من و تو دور از هم می پوسیم
غمم از وحشت پوسیدن نیست
غمم از زیستن بی تو در این لحظه پر دلهره است
دیگر از من تا خاک شدن راهی نیست
از سر این بام
این صحرا
این دریا
پر خواهم زد
خواهم مرد
و غم تو این غم شیرین را
با خود به ابد خواهم برد
میـخوام یه قـصری بـسـازم
پنجره هـــــاش آبی بــاشه
من بـــاشم و تــو باشی و
یک شب مهتـــــابی باشه
امشب میـخوام از آســمون
یــاسـای خـوشبــو بچیـنـم
امشب میخوام عکس تو رو
تــو خــواب گلــها بـبـیـنـــم
کــاشکی بدونـی چشماتو
به صـد تــا دنیــا نمــی دم
یه مــوج گیـســوی تــو رو
به صد تـــا دریــا نمـی دم
کــاش تــو هوای عاشقی
همـیـشه پیـشـم بـمونـی
از تــو کــتــــاب زنــدگــی
حـرفــای رنـگــی بخـونـی
حـتـی اگــه دلـت نــخـواد
اســم تــو، تـــو قلب منه
چـهـره ی تـو یــادم مـیاد
وقتــی کـه بـــارون میزنه
امـشب میـخوام بـرای تو
یه فـال حـــافـظ بـگـیــرم
اگـر که خـوب در نـیـــومد
بـه احـتـرامــت بـمـیــــرم
امشب میخوام تو آسمون
عکس چشـات و بـکـشم
اگـــر نـگـــاهم نـکـنــــی
نـــاز نـــگـــاتــو بـکـشـم
می خوام تو رو قسم بدم
به جـون هر چی عـاشقه
به جون هرچی قلب صاف
رنـگ گــــــل شــقــایـقـه
یه وقـتـی که مـن نـبـودم
بـی خـبـر از اینـجـــا نـری
بـدون یــه خـــــدافـظـــی
پــر نـزنـی تـنـهـــا نــــری
وقتـی که اینـجـــا بمـونی
بـارون قـشــنگ و نم نمه
هـوای رفتـن کـه کـــنـی
مـرگ گــلای مـریـمـــــه
............................
.................
...........
عشق یعنی با غم الفت داشتن
سوختن با درد نسبت داشتن
عشق دریک جمله یعنی انتظار
انتظار روز رجـــعت داشتن
عشق یعنی مستی و دیوانگی
عشق یعنی در جهان بیگانگی
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده ها با چشمان تر
عشق یعنی سر به در آویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی در جهان رسوا شدن
عشق یعنی مست و بی پروا شدن
عشق یعنی سوختن یا ساختــن
عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی انتـــظار و انتـــظار
عشق یعنی هرچه بینی عکس یار
عشق یعنی دیـده بر در دوختـن
عشق یعنی در فراقش سوختن
عشق یعنی لحظه های التهاب
عشق یعنی لحظه های ناب ناب
عشق یعنی با پرستو پر زدن
عشق یعنی آب بر آذر زدن
عشق یعنی سوز نی آه شبان
عشق یعنی معنی رنگین کمان
عشق یعنی با گلی گفتن سخن
عشق یعنی خون لاله بر چمن
عشق یعنی شعله بر خرمن زدن
عشق یعنی رسم و دل برهم زدن
عشق یعنی یک تیمم یک نماز
عشق یعنی عالمی راز و نیاز
عشق یعنی چون محمد پا به راه
عشق یعنی همچو یوسف قعر چاه
عشق یعنی بیستون کندن به دست
عشق یعنی زاهد اما بت پرست
عشق یعنی همچومن شیدا شدن
عشق یعنی قلــه و دریا شدن
عشق یعنی یک شقایق غرق خون
عشق یعنی درد ومحنت دردرون
عشق یعنی یک تبلور یک سرود
عشق یعنی یک سلام و یک درود
عشق یعنی جام لبریز از شراب
عشق یعنی تشنگی یعنی سراب
عشق یعنی حسرت شبهای گرم
عشق یعنی یاد یک رویای نرم
عشق یعنی غرقه گشتن در سراب
عشق یعنی حلقه های بی حساب
عشق یعنی تا ابد بی سرنوشت
عشق یعنی آخــرخط بهـشــت
عشق یعنی گم شدن در لحظه ها
عشق یعنی آبـی بی انتـــها
عشق یعنی زرد تنها و غریب
عشق یعنی سرخی ظاهر فریب
عشق یعنی تکیه بر بازوی باد
عشق یعنی حسرتت پاینده باد
عشق یعنی هرزمان تنها شنیدن نام او
عشق یعنی هرچه گفتن هرچه کردن
عجب دیوانه بودم من که بستم دل به چشم تو
و کار این دل دیوانه را دشوار کردی تو
چقدر از التماسم پیش مردم آبرویم رفت
چقدر این عاشقت را پیش مردم خوار کردی تو
شنیدم بارها با دیگران بودی ولیکن حیف
شهامت در وجودت کو؟ که بس انکار کردی تو
تو صدها شعر زیبا را برایم خواندی و گفتی
که بازی با دل بیمار من بسیار کردی تو
چو آنشب دیدمت در کوچه او را با تو…جاخوردی!
و ناچار این خیانت را بمن اقرار کردی تو
نمی بخشم تو را هرگز . دلم را سخت بشکستی
خدا هم خود تلافی میکند…..بد کار کردی تو
نمی بایست نفرین آخرین پیمان ما می شد
مرا اما به این کار غلط ناچار کردی تو
ز باغ سینه ام گلهای زرد آرزو کندم
مرا با بی وفایی ها زخود بیزار کردی تو
چه حسنی داشتی در این شکست تلخ!میدانی؟
مرا از خواب عشق و عاشقی بیدار کردی تو
باز در چهره خاموش خیال
خنده زد چشم گناه آموزت
باز من ماندم و در غربت دل
حسرت بوسه هستی سوزت
باز من ماندم و یک مشت هوس
باز من ماندم و یک مشت امید
یاد آن پرتو سوزنده عشق
که ز چشمت به دل من تابید
باز در خلوت من دست خیال
صورت شاد ترا نقش نمود
بر لبانت هوس مستی ریخت
در نگاهت عطش طوفان بود
یاد آن شب که ترا دیدم و گفت
دل من با دلت افسانه عشق
چشم من دید در آن چشم سیاه
نگهی تشنه و دیوانه عشق
یاد آن بوسه که هنگام وداع
بر لبم شعله حسرت افروخت
یاد آن خنده بیرنگ و خموش
که سراپای وجودم را سوخت
رفتی و در دل من ماند به جای
عشقی آلوده به نومیدی و درد
نگهی گمشده در پرده اشک
حسرتی یخ زده در خنده سرد
آه اگر باز بسویم آیی
دیگر از کف ندهم آسانت
ترسم این شعله سوزنده عشق
آخر آتش فکند بر جانت
در دل همان محبت پیشینه باقی است
آن آرزو که بود در این سینه باقی است
باز آ و حسن جلوه ده و عرض ناز کن
کان دل که بود صاف چو آیینه باقی است
از ما فروتنی است، بکش تیغ انتقام
با خاطر شریفت اگر کینه باقی است
نقدینه ی وفاست همان بر عیار خویش
قفلی که بود بر در گنجیه باقی است
وحشی اگر ز کسوت رندی دلت گرفت
زهد و صلاح و خرقه ی پشمینه باقی است
رفتنیم رفتنیم باید برم باید برم
باید که تنها بمونم آوازه غم رو بخونم
شاید که رفتنم منو از یاد شما ببره
ولی شما تو قلبمی نهایته شکستنه
حالا که من دارم میرم بزار یه چیزیرو بگم
بعدش آرومو بیخیال تو غربت آروم بگیرم
من میرمو مونده برام یه جفت سوال بی جواب
چرا باید خسته بشم یا که دلم باشه کباب
این زمونه تو غربتش برای من جایی داره
دارم میرم که اینطوری قلبتون آروم بمونه
خوب می دونم که اینطوری صدای شعرم می پیچه
تو جاده تنهایی ا یه میلاد آروم بشینه
خوب آخره قصمونه باید تمومش بکنم
خدا نگهدار شما اینجا تمومش میکنم
سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پا برجاست
سلام بر روی ماه تو عزیز دل سلام از ماست
تو یک رویای کوتاهی دعای هر سحر گاهی
شدم خواب عشقت چون مرا اینگونه میخواهی
من ان خاموش خاموشم که با شادی نمی جوشم
ندارم هیچ گناهی جز که از تو چشم نمی پوشم
دو غم در شکل اوازی شکوه اوج پروازی
نداری هیچ گناهی جز که بر من دل نمی بازی
مرا دیوانه می خواهی ز خود بی گانه میخواهی
مرا دل باخته چون مجنون ز من افسانه می خواهی
شدم بیگانه با هستی ز خود بی خودتر از مستی
نگاهم کن نگاهم کن شدم هر انچه میخواستی
بکش ای دل شهامت کن مرا از غصه راحت کن
شدم انگشت نمای خلق مرا تو درس عبرت کن
نکن حرف مرا باور نیابی از من عاشق تر
نمیترسم من از اقرار گذشت اب از سرم دیگر
سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پا بر جاست
شاخه گلی شکسته تو دسته تو اسیرم
اگه نیایی تو پیشم یه وقت دیدی میمیرم
محتاج یک نگاتم تا جون دارم فداتم
محتاج یک نگاه و قهر بکنی میمیرم
دستو پامو گم می کنم
وقتی نگام می کنی تو
نفس نفس هول می کنم
وقتی صدام می کنی تو
تو دفتره خاطره هام
تو ذهن و تو آرزوهام
اسم تو هم شده فراموش
اسم تو هم شده فراموش
یادم دادی بسوزم... دارم می سوزم...دارم می سوزم
اشکه چشامو دیدی بگو به چی رسیدی
قسم به بی قراریت مردم از چشم انتظاریت
محتاج یک نگاتم تا جون دارم فداتم
محتاج یک نگاه و قهر بکنی میمیرم
دستو پامو گم می کنم
وقتی نگام می کنی تو
نفس نفس هول می کنم
وقتی صدام می کنی تو
تو دفتره خاطره هام
تو ذهن و تو آرزوهام
اسم تو هم شده فراموش
اسم تو هم شده فراموش
می دونی که دوست دارم
واسه اینه که دل می سوزونی تو
گفتم بهت دوست دارم
اما حالا من پشیمونم
برو به درک برو به درک برو به درک
برو