گریه کردم اشک بر داغ دلم مرحم نشد، ناله کردم ذره ای از دردهایم کم نشد، در گلستان بوی گل بسیار بوییدم ولی از هزاران گل یکی مثل تو پیدایم نشد
شبی در شهر چشمانت فقط یک رهگذر بودم، ندیده دل به تو دادم، شدی سلطان و معبودم
ادعا نمیکنم همواره به یاد کسانی هستم که دوستشان دارم، ولی ادعا میکنم لحظاتی که به یادشان نیستم هم دوستشان دارم...
دل من ماهی دریای عشقه، وجودم آهوی صحرای عشقه، نمیدونم که در دلم چه کردی، که مرا سر مست و دیوانه کردی
این دلی که شکستی مال من نبود! خیلی وقت پیش تقدیم به تو شد، خوشحالم چون حالا میتونم جای دل سنگ بذارم توی سینه
بنویس ای سنگتراش عاقبت شدم فداش، بنویس تا بدونه عمرمو دادم من براش
پیراهن خیس ابر تن پوش من است، صد باغ تبر خورده در آغوش من است، این زندگی کبود این تلخ بنفش، زخمی است که سالهاست بر دوش من است
زیباتر از تمام غزل هاست عاشقی، عمری به وسعت شب یلداست عاشقی، صاف و زلال میشوی آری شبیه اشک، وقتی میان چشم تو پیداست عاشقی، عاشقی حالا که دور مانده ام از آسمان عشق، حالا که من زمین و ثریاست عاشقی، عاشقی پس خاک میشوم که تو بر من قدم زنی، اینگونه حس میکنم که چه زیباست عاشقی